کوتاه و آموزنده از زندگینامه شهید عباس بابایی
یک بار عباس خیلی بو میداد.
از او سؤال کردم: چرا همه تیمسارها بوی عطر میدهند، ولی تو ...؟
گفت: حقیقتش وقتی از قزوین میآمدم، رفتم یکی از روستاها صله ارحام.
اصرار کردند که شب بمانم و من هم گفتم اگه نمانم دلشان میشکند.
ماندم، ولی چون خانه آنها جا نداشت، رفتم توی طویله خوابیدم.
و رحمت خدا بر شهداء باد که به ما آموختند چگونه بهتر رفتن را

Design By Ashoora.ir & Bi simchiمرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ